Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-03@07:33:17 GMT

یک عملیات، یک خاطره/ شبی که نفس‌ها در سینه حبس شد

تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۹۲۵۵۰

یک عملیات، یک خاطره/ شبی که نفس‌ها در سینه حبس شد

انگار زلزله شده بود. آتش تهیه توپخانه آغاز شده بود. غرش رعد آسای توپ‌ها لحظه‌ای متوقف نمی‌شد. منورها آسمان را نور باران کرده بودند و هوا مثل روز روشن بود. بی‌سیم‌ها به کار افتاده بودند. گروه چریکی با همان خط شکن زیر آتش تهیه تلاش می‌کرد. بچه‌های مهندسی داشتند معبری را از داخل میدان مین باز می‌کردند.

به گزارش ایسنا، امیر سرتیپ غلامحسین دربندی همرزم شهید صیاد شیرازی با اشاره به عملیات آزادسازی ارتفاعات الله‌اکبر روایت می‌کند: «ارتفاعات الله اکبر در شمال سوسنگرد قرار دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اولین عملیات مشترک و مهمی که بعد از شروع جنگ انجام دادیم، عملیات آزادسازی تپه‌های الله‌اکبر بود. این عملیات در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ یعنی قبل از عملیات ثامن‌الائمه انجام شد.

زمان حمله، مانند شب عاشورا، همه به نوعی عجیب با یکدیگر صمیمی شده بودند. مزاح می‌کردند. سر به سر هم می‌گذاشتند. چهره بعضی‌ها خیلی نورانی شده بود و به قول بچه‌ها نور بالا می‌زد. همه به هم سفارش می‌کردند که اگر شهید شدند دیگری چه کند و اول به چه کسی اطلاع دهد و دوستان نیز متقابلا به یکدیگر سفارش می‌کردند. همه وصیتنامه می‌نوشتند. نیمه‌های شب که خواستیم حرکت کنیم، یکدیگر را سخت در آغوش فشردند. انگار می‌خواستند یکی شوند. هیچ کدام نمی‌دانستیم صبح فردا همدیگر را خواهیم دید یا نه؟ بچه‌ها یکدیگر را می‌بوییدند و می‌بوسیدند و زمزمه می‌کردند: «الهی عظم البلا و برح الخفا…»

گروهان یکم و دوم حرکت کردند. دکتر سلطانی و استوار رحیمی را به امید دیداری دوباره با لبخندی همراه با قطره‌های اشک بدرقه کردم. خیلی از بچه‌ها روز قبل پیش من آمده بودند و در کنار آخرین سفارش‌ها، وصیت نامه‌هایشان را داده بودند. من هم تصمیم گرفته بودم که بروم و نمی‌دانستم با این وصیت نامه‌ها چه کنم؟

ستوان «همت الله جوانفر» افسر آشپزخانه بود و مسئولیت حمل و نقل و رساندن غذای گردان را به عهده داشت. همه وصیت‌نامه‌ها را به او دادم و سفارش‌های لازم را به او کردم. راننده نفر بر من، «استوار صادق کارگر» اهل جهرم بود. او فردی کارکشته و در رانندگی با نفربر بسیار ماهر بود. حرکت کردیم تا به روستای «جلدیه» رسیدیم. ایستگاه تخلیه مجروحان را در آنجا تشکیل داده و عده‌ای را با سازمان دهی مرتب همراه با چند دستگاه آمبولانس چرخدار درآنجا گذاشته بودم. از نفربر پیاده شدم. سفارش‌های لازم را برای تسریع به امدادرسانی به مجروحان و حفظ و انتقال وسایل‌شان کردم و راه افتادیم تا به پشت تپه‌های الله اکبر رسیدیم. جایی که یگان‌ها به اصطلاح در نقطه تک(حمله) بودند.

آن شب از شب‌های آخر ماه بود و ماه صبح طلوع می‌کرد. تاریکی همه جا را فرا گرفته بود. قرار بود ساعتی بعد از نیمه شب حمله را آغاز کنیم. شهید دکتر چمران نیز با تعدادی از نفرات گروه چریکی و جنگ‌های نامنظم در کنار ما حضور داشت. ساعت ۳:۳۰ دقیقه بامداد سی و یکم اردیبهشت سال ۶۰ بود. همه آمده بودند. دو رکعت نماز خواندم. ساعت ۳:۴۵ دقیقه به یکباره سکوت شکسته شد. انگار زلزله شده است. آتش تهیه توپخانه آغاز شده بود. غرش رعد آسای توپ‌ها لحظه‌ای متوقف نمی‌شد. منورها آسمان را نور باران کرده بودند و هوا مثل روز روشن بود.

بی‌سیم‌ها به کار افتاده بود. گروه چریکی با همان خط شکن زیر آتش تهیه تلاش می‌کرد. بچه‌های مهندسی داشتند معبری را از داخل میدان مین باز می‌کردند. تا گروه چریکی بتواند از آن عبور کند و بر دشمن بعثی حمله کند. دو نفر با انفجار مین به هوا بلند شدند و بدن‌هایشان تکه تکه شد . بچه‌ها با وجود مشاهده این صحنه‌ها جدی‌تر و مصمم‌تر جلو می‌رفتند.

هوا داشت روشن می‌شد. بچه‌ها می‌خواستند از میدان مین عبور کنند، اما تیربار عراقی‌ها جلوی حرکت آنها را گرفته بود. ناگهان «سید مصطفی حجازی» فرمانده گروه چریکی فریاد زد: «چرا ایستاده‌اید؟ همراه من بیاید تا از منطقه بگذریم.» گفتند:«مگر رگبار ها و تیربارها را نمی‌بینی؟» اما حجازی شروع به دویدن کرد. بقیه هم جرأت یافتند و تکبیرگویان پشت سر او شروع به دویدن کردند و بی باکانه بر سر دشمن متجاوز فرود آمدند.

بعدها راجع به آن لحظات از ستوان حجازی سوال کردم. او گفت: «در آن لحظه مانده بودیم و نمی‌دانستیم چه کنیم. ناگهان انگار به من الهام شد، احساس کردم یک نفر جلوی من می‌گوید بیا، نترس و چنین شد که من فریاد زدم بچه‌ها بیایید ان‌شاءالله امام زمان (عج) به ما کمک می‌کند.»

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: دفاع مقدس ارتش جمهوري اسلامي ايران شهید چمران جشنواره فیلم فجر 1401 دفاع مقدس جشنواره فجر 1401 بارش برف تعطیلی موزه كاخ نياوران جشنواره فیلم فجر 1401 دفاع مقدس جشنواره فجر 1401 گروه چریکی الله اکبر آتش تهیه بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۹۲۵۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ویدیو/ خاطره‌بازی با معلم‌ها؛ داستان شیرین‌ترین کتک دنیا

دوران تحصیل پر از خاطرات تلخ و شیرینی است که می‌تواند درس‌آموز باشد؛ این شاید ساده‌ترین تعریف از واژه‌ مدرسه به‌شمار رود، اما واقعیت این است که هرکدام از ما یک یادآوری منحصربه‌فرد از دوران مدرسه در ذهنمان داریم؛ «روایت هر یک از ما» به بازگویی همین خاطرات می‌پردازد، با این تفاوت که روایت‌های پیش‌رو خاطراتی واقعی از دوران تحصیل است.

دریافت 91 MB

خبرنگار: جهانگیر داداش‌زاده، فرگاه افشار / تصویربردار: مجتبی هادوی / تدوینگر: علی خلیلی طهرانی 

دیگر خبرها

  • قابی خاطره انگیز از لحظه قدم زدن کبوتر حرم در بین زائران امام رضا (ع)
  • چرا در استقلال کودتا به پا شد؟ / دست رد به سینه پرسپولیس!
  • یادمان شهدای کارگر در خطه کویر
  • وضعیت تلخ اقتصاد ایران در خاطره‌گویی فوتبالیست سابق در تلویزیون | فیلم
  • ببینید | خاطره بازی از دوران مدرسه با اسطوره‌های وزنه‌برداری؛ فرار از روی دیوار و انضباط ۱۳
  • خاطره ایرج مهدیان از همکاری با ویگن و عارف در مولن‌روژ
  • ویدیو/ خاطره‌بازی با معلم‌ها؛ داستان شیرین‌ترین کتک دنیا
  • معلمان خاطره‌انگیز در قاب تصویر
  • ببینید | بحران‌های شما برای ما خاطره شده...
  • در تبریز استقلال نشان می‌دهد کت تن کیست | هر وقت کم آوردیم به سمت چپ سینه‌مان نگاه می‌کنیم